غزلی از زنده یاد "حسین منزوی"

گزیده ی اشعار ماندگار شاعران دیروز و امروز

خیالِ خامِ پلنگِ من، به سوی ماه جهیدن بود

و ماه را زِ بلندایَش، به روی خاک کشیدن بود

پلنگِ من -دلِ مغرورم- پرید و پنجه به خالی زد

که عشق -ماهِ بلندِ من- وَرایِ دست رسیدن بود

گلِ شکفته! خداحافظ... اگرچه لحظه ی دیدارت

شروعِ وسوسه ای در من، به نامِ دیدن و چیدن بود

من و تو، آن دو خطیم، آری، موازیانِ به ناچاری

که هر دو باورِمان زآغاز، به یکدگر نرسیدن بود

اگرچه هیچ گلِ مُرده، دوباره زنده نشد امّا

بهار در گلِ شیپوری، مُدام گرمِ دمیدن بود

شراب خواستم و عمرم شرنگ ریخت به کامِ من

فریب کارِ دغَل پیشه، بهانه اش نشنیدن بود

چه سرنوشتِ غم انگیزی... که کرمِ کوچکِ ابریشم

تمامِ عمر قفس می بافت ولی به فکرِ پریدن بود



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





+ t در تاریـخ یک شنبه 24 مهر 1390برچسب:, به کوشش غزل |